جدول جو
جدول جو

معنی باب الشام - جستجوی لغت در جدول جو

باب الشام
(بُشْ شا)
محله ای بوده است در جانب غربی بغداد و فعلا قریۀ کوچکی است در خالص نزدیک رضافه. (معجم البلدان) (مراصد الاطلاع) (عیون الانباء ج 1 ص 222) (تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص 194س 19). رجوع به باب شام شود
که آنرا بلبیس نیز نامند قصبه ایست در استان بنّا واقع در قاهره. (نخبه الدهر دمشقی چ لیپزیک ص 231 و 109)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُلْ مِ)
دروازه ای به بخارا. (بنقل المقدسی ص 280 از احوال و اشعار رودکی نفیسی ج 1 ص 78)
لغت نامه دهخدا
(بُلْ)
الباب والابواب. (آنندراج). دربند شروان است. رجوع به باب الابواب شود:
کجا گریزم سوی عراق یا اران ؟
کجا روم سوی ابخاز یا به باب الباب ؟
خاقانی.
فرش چو خور مهتاب را آراست باب الباب را
چون در سه ظلمت آبرا انوار یزدان پرورد.
خاقانی.
بشروان گرکرم رنگی نمیداشت
به باب الباب هم بوئی ندارد.
خاقانی.
ازنهیب این چنین سد کوست فتح الباب فتح
سد باب الباب لرزان شد بزلزال فنا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(بُ اَ)
در هجده میلی بصرۀ مغربی (بصرۀ اندلس) باشد. (الحلل السندسیه ج 1 ص 67). در معجم البلدان یاقوت ذیل کلمه بصرۀ مغربی آمده است: این شهر در یک منزلی شهر الاقلام است. رجوع به اقلام شود
لغت نامه دهخدا
(بُ ن نا)
قریه ای است بمسافت کمی در مشرق شهر خفر. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(بُلْ عام مَ)
از دروازه های دربار خلافت در بغداد بوده است. (تجارب الامم چ عکسی لیدن ج 2 ص 69، 452، 478، 491)
لغت نامه دهخدا
(بُطْ طا)
آن در بزرگ که درونش طاق نهند چون در سلاطین و ملوک درباردار. (آنندراج). در بزرگ که طاق بر آن بندند چون در سلاطین. (مراصدالاطلاع). و رجوع به شرفنامۀ منیری شود:
نماند کس که ز انعام تو بروی زمین
نیافت بیت المال و نساخت باب الطاق.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(بُطْ طا)
محله ایست بزرگ ببغداد در جانب شرقی معروف به طاق اسماء. (معجم البلدان) (تجارب الامم چاپ عکسی لیدن ص 38، 551). رجوع به طاق شود: پس میان باروک و هرون که پسر خال مقتدر بود بباب الطاق بر سردو غلام جنگ شد... (تاریخ گزیده چ عکسی لیدن ص 340) (اخبار الراضی بالله و المتقی ﷲ چاپ 1935 میلادی ص 71، 97، 243، 280) (تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص 88 س 6)
موضعی بگرگان نزدیک شوش. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 90)
لغت نامه دهخدا
(بُشْ شَ)
یکی از مشهورترین میدانهای مجریط (مادرید) است که از آن دو خیابان امتداد می یابد یکی موسوم به شارع قلعه و دیگری جیرونیمو می باشد. (از الحلل السندسیه ج 1 ص 348)
لغت نامه دهخدا
(بُسْ سَ)
یکی از ده دروازۀ قصرالمعزلدین الله در مصر...: و این حرم را ده دروازه است بر روی زمین هر یک را نامی بدین تفصیل:... باب السلام... (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلین ص 62)
لغت نامه دهخدا
(بُرْ رو)
باب الروم و چهار دروازه بر این شهرستان (آمد) است همه آهن بی چوب هر یکی روی بجهتی از جهات عالم. شرقی را باب الدجله گویند، غربی را باب الروم. (سفرنامۀ ناصرخسروچ برلین ص 11) (تجارب الامم چ عکسی لیدن ج 2 ص 505)
لغت نامه دهخدا
(بُلْ حُ)
دهی از دهستان کنار شهر بخش بردسکن شهرستان کاشمر در 7 هزارگزی باختر بردسکن، سر راه شوسۀ عمومی بردسکن. جلگه، گرمسیر. سکنۀ آن 1310 تن. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات، تریاک و زیرۀ سبز و شغل اهالی زراعت است و راه ماشین رو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تُشْ شا)
ابن الاثیر در المرصع گوید: ’ذات الشام’شقشقۀ شتر است از آنرو که بر آن نقطه های سیاه باشدچه شام جمع شامه است و شامه بمعنی خال و خجک است
لغت نامه دهخدا
تصویری از باب السما
تصویر باب السما
کهکشان
فرهنگ لغت هوشیار
در اندرون در حرم درب حرم: دیده بردارای که دیدی شوکت باب الحرام قیصران روم سر بر خاک و خاقانان چین. (کلیات سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باب الباب
تصویر باب الباب
در بند در بند
فرهنگ لغت هوشیار